سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر کس جویای حکمت است، باید خاندان مرا دوست بدارد [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
برای تو می نویسم.....

......



  • کلمات کلیدی :
  • طوبی ::: پنج شنبه 88/6/26::: ساعت 8:59 صبح

    خدایا در این شب های قدرخواهشی از درگاهت دارم شفاگر حال تمامی بندگانت وفرج گشای دعای بندگانت باش.چشمان منتظر را به آنچه منتظر بودند منوّرساز.بنده همیشگی ات"طوبی"

     

     



  • کلمات کلیدی :
  • طوبی ::: جمعه 88/6/20::: ساعت 11:47 صبح

    .

  • کلمات کلیدی :
  • طوبی ::: سه شنبه 88/6/17::: ساعت 9:30 عصر

    .....

  • کلمات کلیدی :
  • طوبی ::: یکشنبه 88/6/1::: ساعت 10:2 عصر

    امروز را نیز به خاطر مرگ آرزوهایت به روز میکنم برای پنجشنبه دیگری انتظار میکشم شاید در هفته دیگر آنهایی که مرگ آرزوهایت شدند در گور ابدیت خوابیده باشند.هرآنکس که تو رو چنین کرد.خانه نشین کرد.مرگ آرزوهایت کرد خدا او را چنان داغدار به سینه بذارد  همچون یزید نعش کثیفش واپس زده از خاک شود




  • کلمات کلیدی :
  • طوبی ::: پنج شنبه 88/5/22::: ساعت 7:3 عصر

    کاش این جمعه بیایی.چشمی چشم انتظارت هست

  • کلمات کلیدی :
  • طوبی ::: چهارشنبه 88/3/13::: ساعت 1:31 عصر

    کاش می شداز توبرای تو نوشت**کاش میشددنیا طور دیگری میشد

    کاش میشدهرنقطه جای خود میشد**مزاحم اونوقت مراحم نمیشد

    کاش می شد نامردیها را ندید ** تا که از خوبیهای این دنیا نوشت

    کاش میشدآهو ی زیبادر صحرایش بماند**کاش شغال پایش از دره بلغزد

    کاش میشد کاشکی ها نمیشد**کاش اما فرداروز رستاخیز میشد!

    (تمامی دست نوشته هایم که در وبلاگم هم گذاشتم تقدیم هستی های زندگیم وتمامی افرادی باد که مرحمی جز خدا وانسانیت ندارند )



  • کلمات کلیدی :
  • طوبی ::: پنج شنبه 87/8/2::: ساعت 10:52 صبح

    از تمامی عزیزانی که مرابا سر زدن به وبلاگم مفتخر ساختند کمال تشکر را دارم و از آنجاییکه عنوان وبلاگ را tobaa  برگزیده ام لذا کامنتهای ارسالی برایم با نام tobaa خطاب ساخته و درج فرمایید.امید است روزی هیچ غمی و دردی در دل هیچ ایرانی نباشد واین قلم قاصرم برای زدودن غم از دل هردردمندی هست وخواهد بود

     



  • کلمات کلیدی :
  • طوبی ::: دوشنبه 86/7/9::: ساعت 1:56 عصر

    شب قدر، شب نزدیک بودن قلوب پیش از پیش به خدا.شب ترس از دادرسی، شب خواستن حاجت از مولا و شب زنده داری.مولایم دیشب ، شب زنده دار بودم وزنده دار تمامی شهامت هایت ، تمامی خلوصت ، پاکیت و مردانگی ات و شجاعتت بودم.ای ایتام یتیمان ، ای دادخواه مظلومان ، حاجتم را دریاب. مولا کاش اینجا بودی.مولا حاجت بنده درمانده ات را دریاب .از آنهایی که خواهرم را اینگونه جلای وطن می سازند در این شب عزیزازت تقاضا دارم دربه درشان سازی. داوری تو را می خواهم.امروز را بخاطر من، بخاطر غم هایمان، بخاطر معصومیت خواهرم به پا خیز،بخاطر دستان زحمت کش پدرم به پا خیز، تنها داوری تو را می خواهم. دیدی مولایم چیکار کردند بر سر خواهرم؟ دیدی آه مان را؟ دیدی قدرت وریاشان را؟ دربه درشان ساز.به سزای عملشان برسان ای مولای من. توا ص عملشان حاجت من هست. دیدی پدر معلمم را که ما را به پویندگی علم ودانش عادت داده است، چگونه ثمره دسترنجش را به آفت کثیف خودشان  آلودند .شوق به علم آموختن را در وجودش آن سه وحشی بیسواد فاسد سرکوب کردند.از داغ نبودت روزها و سالها گریستم، ولی اشکی را که به زور گریاند ند را، به تو و تیغ عدالتت می سپارم.

     



  • کلمات کلیدی :
  • طوبی ::: دوشنبه 86/7/9::: ساعت 1:44 عصر

    بارالله چقدر دلم برای نوشتن و درددل با تو تنگ هستش ولی دستانم را از نوشتن هم عاجز کردند.این روزها خدا خیلی دلم تنگه،از بندگانت دلم گرفته،خدا دلسرد از نوشتن و درددل های سر نماز شده بوده بودم ولی دوباره میخواهم بنویسم.امروز که آگهی نوشتن نامه برایت را دیدم با تمام وجود میخواهم بنویسم وبا چاپ نوشته هایم رخساره پلید برخی از انسانهای این مرز و بوم را به هموطنان آشنا میکنم.مینویسم از تمام لحظاتی که تو با ما بودی و مینویسم از آنهایی که ادعا خدا بودن دارند! خدایا این بار زمزمه ها و دعاهای سر سجاده ام را میخواهم بنویسم .من دلداری  جزتو را نخواستم ولی بگذاربدانند از سرنوشت یک معصوم که بی سر وصدا در خطه آذربایجان به جرم پاک بودنش،به جرم دارنده علم و دانش فراوان چه وحشیانه اشتیاق علم آموختن را در او سرکوب وخاموش کردند.این نوشته هایم درددل های من با تو هستش و این نوشته هایم تقدیم به دختر فرشته سیرتی هست که دست پرورده چنان معلم فرهیخته زندگانی میتواند باشد.نازنینم دعاهای سر نمازم را نگذاشتند در حقت ادا شود،سزای اشکهای پاکت را روزی خدا از آنهایی که این اشکهای معصومت را بیصدا ریختند خواهد رساند.از خدا ناامید نشو، این خواست خدا نبود که 5سال طعم بیکاری را با مدرک دکترا رابکشی، این حق تو نبود که خودت را فدای من کنی و تمام مسئولیتهای خانه را 4 سال بر عهده بگیری تا خواهرت تحصیلات دانشگاهی بخواند.این همه ظلم در دانشگاه حق توبا آنهمه استعداد ولیاقتت نبودش که آنهمه درس خوانده بودی در امتحان تخصصت آن 3 خودکامه و به قول خودشان قدرت داران(قدرت مردان دانشگاه دامپزشکی ارومیه را ای خواهران و برادرانم بشناسید: حسین تاجیک،سعید عزیزی،احمد مرشدی( هر غلطی کنند.تا به امروز زبانم به نفرین باز نشده بود ولی امروز با تمام وجودم میخواهم که خداوند رسواگر آن 3 نفر باشد.خدا فساد اخلاقی و مالی و سواستفادشان را فاش کند تا همه بدانند دختری در خطه آذربایجان بود که عاشق درس و علم بودش،دختری بود که زندگیش را بنابه توصیه پدرش صرف علم و دانش کرد، ونهایتا 3 نفر با سرنوشتش چه ساده بازی کردند که آه مان را جز خدا کسی نشنید.جز خدا کسی ندید که چه راحت دستهای آلوده شان را در سرنوشت خواهرم دخیل ساختند و خندیند وگفتند صاحب قدرت در دانشگاه ارومیه هستیم دلمان خواست اونو با تو جابجا کردیم هر جا میتونی برو، خواستی رهبر و ریس جمهور راهم بیار! نهایت خودکامگی و گستاخی و پستی در سرشت  حسین تاجیک،سعید عزیزی،احمد مرشدی  هست که دیگر شبهی در بودن آنها از تبار شیطان برایم نیست . اوج برتری روابط بر ظوابط را در آنها دیدم که با یک تلفن بهمدیگرزدن منکر واقعیت در لحظه میشدند و چه بسا غافل از قبض و فیشهای بدهکار سر به فلک کشیده در حق یه دختر پاک در روز رستاخیز عدل و عدالت . تو را چه بیرحمانه  از آن بخش به بخش دیگر پاس میدادند وخشنود ازدیدن رنج تو که به یقین میدانستند که هیچکسی  جز خدا را نداری و غافل از روز مواجهه با خدا . نازی وجودم اگر تا به دیروز هم صدایی جز خدا نداشتیم امروز صدا و غمهای وجودمان را به گوش هزاران انسان می رسانم و بدان که گفته ما هم خدایی داریم تا دنیا دنیا هست پابرجا هست و بدان انسانیت در خوی آن سه وحشی و فاسد خلاصه نگشته است و به خواندن غم یه دختر پاک وآنهایی که تو را روانه غربت غم ساختند فرا خواندم. امروز نازنینم این سه خدای زمینی را به دادگاه قدرت مطلق می خوانم، نازنین وجودم امروز از تو برای خدا نوشتم و به نشانی خدا می فرستم و هزاران قضاتی که به عدالت الهی قضاوت کنند.کتابهایی که 4سال تمام شب و روزخط به خط خواندیشون و چنان دلسردت کردند که پاره شون میخواستی کنی ،نگاه های نازت را که غم آلودش کردند ،هر شب گریه ها و هق هق های بیصدایت که نمیخواهی با دیدن اشکات پدر بیشتر از این ناراحت بشه همه مسبب این سرنوشتت را که در حق تو سرخود نوشتند را، به خدا میسپارمشون!!!!! معبودم فرسنگها ازت دورهستم ولی هرگز دعا و مناجات و بستن دعا به حرم توسط مادرم با چشمان گریان بعد از اولین دیدار در حرم و ادای احترام برایت برایم امیدی وصف ناپذیر است.من را ببخش که زبانم را به نفرین باز کردند ولی باید برایت بگویم که آن خدانشناسان چه ظلمی در حق خواهر پاکم و خانواده ام کردند،تاجیک و مرشدی و عزیزی غرق در قدرت شده اند، هوس غلبه بر اوراق علم در دانشگاه دامپزشکی ارومیه استان آذربایجانغربی با وجود این سه استاد بیسواد ولاابالی و خودکامه است، غرق در فسادهای اخلاقی هستند ،بنده ات را جه بی صدا به واسطه قدرت خموش در ناامیدی کردند! لذتی میبردند وقتی می دیدند که ما جز خدا کسی را نداریم که جلودار شان باشند غافل از وجود مطلقت. خدایا هرگز و هرگز ایمانمان را نتوانستند سست کنند و مهم اینست که تو خواستی،خواست تو برایمان مهم هست .دیگر ریا و کلک و قدرت ودروغ وپلیدی تاجیکها،عزیزی ها،و مرشدی ها چه ارزشی در قبال بودن تو با ما هست.دنیا ،حق تخصص خواهرم را که حقش بود بخاطر معشوقه شان وهوس کثیف شان و با هزار نیرنگ و کلک ازش ستودند ونثار وجود معشوقه نمودند،تمام شادی های این دنیا ،تمام قهقهه گرایی مال شما،همه چیز این دنیا مال شما سه نفر! تمام خوشی ها را که فکر میکنند با پاس دادن افراد دردمند به یکدیگرعاید میشود همه شان مال آن سه نفر.همه اش مال آنها! غم مال ما،اشک وناملایمات زندگی مال ما، و اما دادخواهیمان از آنها برای چشمان خیس خواهرم ! برای دستان زحمت کش پدرم ! برای دلی که چه راحت رنجوندند ! برای دعا ها و مناجات مادرم ! دیدن کارنامه عملکردهای درخشانشان مملو از پایمال حق خواهرم و دادن تواس آنهمه ظلم مال ما !!!! اشکالی ندارد مرشدی!حق خواهرم را بخاطر معشوقه ات پایمال کردی وجابجا کردی ،جابجا کن ،یقین دارم کارکرد تک تکتان و فساد اخلاقی تان در قفسه های روز رستاخیز در پرونده هایتان بایگانی است ،آنها را با کدام قدرت زمینیتان میخواهید از دست خدا بستانید؟! قدرت؟پول؟ هوس؟ کدامیک؟ و آنوقت است که میخواهم بدانم آن موقع خود را مشمول کدامین تبصره و اعمال نفوذ و خودکامگی و روابط بازی غلیظشان خواهید کرد؟!. تاجیک و مرشدی وعزیزی به خدا میسپارمتان ! (ادامه دارد.........)

     

    دوستدارت .خواهرت

     



  • کلمات کلیدی :
  • طوبی ::: یکشنبه 86/7/8::: ساعت 12:43 عصر

    <      1   2      

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 1
    بازدید دیروز: 1
    کل بازدید :18055

    >> درباره خودم <<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    برای تو می نویسم.....

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<