سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حارث اعور به امیر مؤمنان گفت: «ای امیر مؤمنان!به خدا سوگند، من تو را دوست دارم» . [امام صادق علیه السلام]
برای تو می نویسم.....

فدای دستان رنجور و زحمتکشت...فدایت شوند دستانی که راحت بدست آوردند

 

http://www.najafzadeh.ir/weblog/170044869_e7e2afb8ec.jpg



  • کلمات کلیدی :
  • طوبی ::: جمعه 92/5/11::: ساعت 11:52 عصر

     

    گاهی از سیاهی غم های انباشته در سینه ام به آسمان نگاه میکنم آسمان آبی پر ستاره ویا خاکستری! به آسمان  نگاه میکنم و خودم را در میان امواج نورهای ماورایش گم میکنم ...


  • کلمات کلیدی :
  • طوبی ::: پنج شنبه 92/5/10::: ساعت 9:26 عصر

     

    از هر کرانه تیر دعا کرده ام رها

    باشد کز آن میانه یکی کارگر شود

    حافظ

    http://www.andisheh-online.ir/images/matlab/1778.jpg



  • کلمات کلیدی :
  • طوبی ::: سه شنبه 92/5/8::: ساعت 10:36 عصر


    خدایا فقط یک معجزه ازت خواهش دارم.در مورد من اگر معجزه هم نکردی نمیخواهم فقط خواهرم که دلخوشی ام است در عرض همین یک هفته برایش معجزه های خیر کن
    میدانم میتوانی.میدانم برهمه چی قادری دلم فقط معجزه میخواهد.خسته ام خدا خســـــــــــــــته.نگذار رفتنهایی که رفتم و نرسیدم او هم برود.رسیدنی در علم نیست جز تقبل اونهمه فشار و ناراحتی و سختی و سرما و سوز و گرما و تنهایی ها و گذر جوانی و آخر هم هیچ!!



  • کلمات کلیدی :
  • طوبی ::: دوشنبه 92/5/7::: ساعت 9:51 عصر

    برای هفت سال جوانی ات را که افراد خودکامه مصاحبه گرت در آزمونی که سرنوشتت تغییر میکرد و برای آن آزمون دکترا تلاش کرده بودی و خوانده بودی و نخوانده ها را با پارتیش جایت نشاندند در هفت سال پیش رقم زدند برای آن هفت سال و هرسال در شب قدر برایت خواهر عزیزم و از آرزوهایت برای خدا مینویسم.نمیدانم چطوری از آن آتش جهنم با اینمه نفرین و حق خوریت که کردند وجدان آسوده ایی خواهند داشت.هفت سال تو سوختی هرسال سوختنشان در عذاب الهی خواستم و خدا را شکر سوختند.استادی که اعتیاد فرزندش را دید...استادی که پسرش آدمکش شد و با ماشین مردم را زیر گرفته بود.استادی خودش در دام اعتیاد است.خدایا دل خانواده ایی که همیشه دلش با توست در رنجی هست که دیگران مسبب اش است باز به خودت سپردمشان.






  • کلمات کلیدی :
  • طوبی ::: یکشنبه 92/5/6::: ساعت 12:3 صبح

    مولا جان دیری است برایت در روزهای قدر مینویسم.از بچگی با حقوق بخور نمیر خرما میخریدیم و نذرمان را به خانه خدا در مسجد در شبهایی که عاشقانت اشک میریزند ادا میکردیم.مکتب ات و روح عدالتت مکتب همه شیعیان است.مولا جان سالهایی که نوشتم از غم دل برایت نوشتم.از خواهرم برایت نوشتم که دو سال حق اش در مصاحبه آزمون تخصصی خورده شد که اگر آن سالها حق اش پایمال نشده بود سرنوشت اش جز این می بود.مولا جان علی جانم،طوبی برایت مینویسد.درختی از جنس درخت بهشتی،اما در زمین رسته است.مولا تو که انتظار صبر آسمانی از من نداری؟!من یک زمینی ام!اگر بگویم کم آوردم،اگر بگویم شانه محکمی برای تکیه اینهمه نرسیدنها میخواهم بر من خرده که نمیگیری؟اگر حق خواهرم را آن چند نفر از خدا بیخبر آن موقع نمیخوردند الان خواهرم به علاقه اش علم رسیده بود و حتما برای جامعه اش داشت خدمت میکرد،حتما تا الان خاله هم شده بودم مگه نه؟؟؟؟مگر خواهر من از این دخترهای زشت ان مردمی که دختر و فامیل خودش را سرکار تپاندند چی کم داشت؟خواهرم فرشته با صورت و سیرت فرشته ایی هست که معدنی از علم برای خدمت به جامعه انسانی است.



    http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRnTN5pFq11I_woi0HZ4OWvGJJ7ZTD0ZtCXteNI_wzlWfxRMHDF


    خدایا کدام پدر مادری را سراغ داری به ثمر ننشستن دست پرورده اش را ببیند و کمرش نشکند؟پدر من الان با این سن اش و بالطبع امراض خاص سن اش باید متحمل اینهمه بار فشار مالی و روحی و روانی باشد؟تا کی باید پدر کوله بار علم ما را بر دوش بکشد که فرزندش را بجایی برساند تازه در خود من بعد اینهمه فشار و تقبل زحمت جاده و فرسنگها توهین یک عده خدا بیخبر را هم شنیدم.واقعا خدایا چرا؟اگر پدر و مادر من در فشار است در این شبهای قدر دعایم اینست پدر مادر همه آنهایی که از طریق آسایش لحظه ایی یک اپسیلون از فشارهای خانواده مرا نکشیدند مضاعف آنهمه فشار و. مصیبت بکشند با آتش جهنمت ات

    پدر   مادرم دست بوس رنج هایتان هستم و میدانم تا الان قسمت تان از رفاه این دنیا فقط سختی بوده است اما میدانم خدا هست.بابا مامان کاش جایی میرسیدیم تا خستگی هایتان با دیدن خوشبختی و عاقبت بخیری ما از بین میرفت.بابا مامان ما خوشبخت می شویم تو را خدا اینهمه این غم و غصه را درخود راه ندهید.شما به ظاهر نمیاورید اما این غم لعنتی کمرتان را میشکند

    خدایا یک خواهش.دلم از آن معجزه هایت میخواهد.به خداوندیت قسم، اینهمه سختی برای دلی که شادی ندیده است زیاد است.پدر مادرم خدایا خسته اند.دلم معجزه ات را در این دو هفته میخواد.معجزه ایی که مثل رویاهایم باشد.خواهرم تخصص در ایران بخواند.شغل بهش بدهند.منم همینطور.اول خدا جانم به خواهرم بدهی او خیلی وقت هست توی صف ات ایستاده است.میدانم هربار دادی اما جرزن هایت حق این مظلوم را خوردند.دوباره به خواهرم میدهی؟؟ اینبار به مولایت بسپار با شمشیر عدالت اش گردن هرکی را خورد بزند.خدایا به خواهرم همه آنچه ازش گرفتند توی عرض این دو هفته میدهی؟؟؟تو خدا هستی تو قادر به همه کار هستی حتی 14 روز.تو توی عرض شش روز کل زمین را خلق کردی 14 روز که دیگر برایت کاری ندارد.آره خدا؟؟؟



  • کلمات کلیدی :
  • طوبی ::: شنبه 92/5/5::: ساعت 8:35 عصر

     



  • کلمات کلیدی :
  • طوبی ::: چهارشنبه 88/12/26::: ساعت 8:16 عصر

     



  • کلمات کلیدی :
  • طوبی ::: یکشنبه 88/8/17::: ساعت 8:53 عصر



  • کلمات کلیدی :
  • طوبی ::: دوشنبه 88/8/4::: ساعت 10:41 صبح

    .....

  • کلمات کلیدی :
  • طوبی ::: پنج شنبه 88/7/9::: ساعت 8:3 عصر

       1   2      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 31
    بازدید دیروز: 1
    کل بازدید :18085

    >> درباره خودم <<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    برای تو می نویسم.....

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<